مادر نمیر ! مردن برای تو زود است و یتیمی برای ما زودتر.
ما هنوز کوچکیم، از آب و گل درنیامدهایم. هنوز سرهایمان طاقت گرد یتیمی ندارد.
نهال تا وقتی که نهال است، احتیاج به گلخانه و باغبان دارد؛ تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمیآرد و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریفتر. اما نه، نمان برای محافظت از ما، نمان برای اینکه از ما مراقبت کنی. تو خود اکنون نیاز به تیمار داری؛ بمان برای این که ما تو را بر روی چشمهای خود مداوا کنیم. تو اکنون به کشتی نجات طوفانزدهای میمانی که به سنگ کینهی جهال غریق، شکستهای و پهلو گرفتهای.
بمان برای این که ما بیمادر نباشیم. بمان برای این که ما مادری چون تو داشته باشیم.
میدانم که خستهای، میدانم که مصیبت بسیار دیدهای، زجر بسیار کشیدهای. غم، بسیار خوردهای و میدانم که به رفتن مشتاقتری تا ماندن و به آنجا دلبستهتری تا این جا.
اما تو خورشیدی مادر! بمان! به خفاشان نگاه نکن. این کوری مسری و مزمن دلت را مکدّر نکند، تو به خاطر همین چند چشم که آفتاب را میفهمند، بمان.
اگر کسی به من بگوید که من گونهی نیلگون مادرت را، جای سیلی عمر را بر گونهی مادرت ندیدم، میگویم:
- بازویش را چطور؟ جای تازیانههای عمر را هم ندیدی؟
اگر بگوید ندیدم، میگویم:
- دود و آتش را چطور؟ سوزاندن در خانهی رسولالله را هم ندیدی؟
اگر بگوید دودش به چشمم نیامد یا نرفت، میگویم:
- گریههای آشکار شب و روز مادرم را چطور؟ آن را هم ندیدی؟ نشنیدی؟ گریهای که پس از آن مردم آمدند و گفتند به فاطمه بگویید یا روز گریه کند یا شب، آسایش ما مختل شده است.
اگر بگوید؛ ندیدم، نشنیدم، میگویم:
- خطبهی مسجد را چطور؟ آن را هم نبودی؟ ندیدی؟ نشنیدی؟
مگر هیچ مدنی در مدینه نبود که به مسجد نیامده باشد؟
اگر بگوید، نبودم، ندیدم، نشنیدم، میگویم:
- اعلام قهر با خلیفه را چطور؟ این را کسی نمیتواند بگوید، نشنیدم، نفهمیدم، چرا که اعلام قهر تو با ابوبکر و عمر، آنچنان انتشار یافت که همین دو- که آن همه مصیبت را به روزت آورده بودند – به دست و پا افتادند.
- خدا بکشد دشمنان تو را مادر؛ که در طول چند ماه با سوهان خباثت، رشتهی حیات تو را بریدند. امکلثوم به فدای چشمهایی که لحظه به لحظه بیفروغتر میشوند.
منبع:کتاب کشتی پهلو گرفته
برچسب ها : حضرت زهرا ,